دفترهای سبز
در باغ « بی برگی » زادم
و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.
و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.
و در بالای « غرور » ، قامت
کشیدم.
و از « دانش » ، طعامم دادند.
و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.
و از « مهر » نوازشم کردند.
و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.
و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.
و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.
«دکتر علی شریعتی»
( دفترهای سبز ص ??2